باز هم سپاسگزارم از وقتی که برای پاسخگویی به سوالات بنده صرف می کنید. 1-فرموده اید: "این شبهه (مغز درون خمره) از اساس یک پارادوکس بوده که از یک اشتراک لفظی سوءاستفاده کرده و ما را به مغالطه دچار نموده است!" تقاضا دارم نمونه های دیگری از این مغالطات و پارادوکس ها عنوان نمایید تا ذهنم به این جریان نزدیکتر شود چون با مطالب شما هرچه تصور می کنم چیزی شبیه به آن به ذهنم خطور نمی کند تا بتوانم آن را هضم کنم. 2-درمورد «علم حضوری» مولف کتاب «مطابقت صور ذهنی با خارج» عنوان می کند دانشمند هرچند که دیوانه باشد و ترس را بر ما القا کند اما ما متوجه خواهیم شد که درونمان ترس داریم پس علم حضوری می تواند ما را به بودن در خمره یا برون آن راهنمایی کند. 3-نظر بنده را درمورد تشبیه خمره و قفس تن پرسیده اید که با شما هم نظر هستم اما فاصله ایست میان «مغز درون خمره» که مجاز است و غیر واقعی و اسارت روح در قفس تن که مطلبی ست واضح و مبرهن اما تشبیه زیبایی بود. لطفا در مورد شماره های 2 و 1 نظرات خود را بفرمایید.
نمونههای مغالطات ناشی از اشتراک لفظی بسیار زیادند خصوصاً در ساحت فلسفه مثلاً حق آزادی وقتی در فلسفه دموکراسی بحث میشود «حق آزادی» را برای هر انسان اثبات میکنند و برای اثبات آن به ادلهای مراجعه میکنند که در حقیقت دلیل بر «اختیار» است آن ادله نشان میدهد که انسان آزاد است در فعل خود که این آزادی با آن اوصافی که بیان میکنند برای آن در واقع «معنای اختیار» است
وقتی اینچنین آزادی را برای انسان اثبات میکنند و آن را به عنوان «حق» بیان مینمایند میآیند و همین «حق آزادی» را به «حق عمل و رفتار» میکشانند و نتیجه میگیرند که انسان آزاد است تا هر کاری بکند
دقت فرمودید؟ بله، انسان آزاد است تا فعل از خود صادر نماید ولی این یک آزادی «تکوینی»ست که به واسطه «تشریع» مقیّد شده است خداوند اجازه نداده تا انسان هر طور که میخواهد عمل کند ولی لیبرالیسم بر اساس همین آزادی شکل میگیرد بر اساس این مغالطه که عرض شد
در اینجا دو «آزادی» به کار رفته که دو معنای مختلف دارند؛ آزادی تکوینی یا همان اختیار و آزادی تشریعی یا دین و قانون مانند «شیر» که نوشیدنی باشد و آن «شیر» که در جنگل سلطانی میکند اینکه فردی بگوید: «شیر» مگر خوردنی نیست، پس این شیر درّنده را بگیر و بخور!
علامه جعفری (ره) در بحثهای خود پیرامون جبر و اختیار آن بخشهایی که حتی از تلویزیون هم پخش شد این مغالطه را تشریح فرمودند و بنده تلاش کردم همان بیان ایشان را ذکر کنم
این قبیل مغالطات کم نیستند در زندگی روزمره هم گاهی مردم به هم که بلوف میزنند در معاملات از این قبیل مغالطات سود میجویند سوء استفاده میکنند یعنی!
و اما درباره 2 دانشمند بر ما ترس القا میکند وقتی که ترس را القا کرد ما از آن حالت ترس که به آن علم حضوری داریم چه چیز را میفهمیم؟ اینکه درون خمره هستیم یا نیستیم؟! چگونه میتوانیم چنین نتیجهای بگیریم؟ آیا منشأ ترس تنها میتواند دانشمند خبیث باشد؟ یا میتواند اوهام و خیالات خودمان باشد
بد نیست خاطرهای برایتان نقل کنم سالهای نخست طلبگیام بود در همین مدرسه معصومیه (س) استاد منطقمان - آن روزها «آشنایی با منطق» آقای شیروانی را میخواندیم - بحث از وجود کرد و واقعیت و دارای اثر بودن را نشانی از واقعی بودن آن و من پرسیدم: آنجا که یک نفر از غول وهمی فرار میکند تصوّر میکند یک هیولا اینجاست و میگریزد آیا فعل او واقعی نیست؟! همین فرار که حادث میشود؟! وقتی اثر واقعیست پس غول وهمی هم واقعیست همین منشأ منازعه و بحثمان شد که پس: «وهم هم دارای اثر است» و جالب اینکه دقیقاً همان اثری را دارد که دیدن موجود واقعی دارد چه هیولا واقعی باشد و چه هیولا وهمی فرد یکجور تأثّر درون خود حس میکند حسی از ترس و ضرورت فرار
ترس هم میتواند در هر دو صورت حادث شود ما میتوانیم توسط دانشمند خبیث ترسانده شویم به واسطه القائاتی که بر مغز درون خمره میکند یا از وهم و تصوّر خود بترسیم بدون اینکه دانشمند خبیثی در کار باشد و مغزی درون خمرهای اکنون چطور میشود با علم حضوری به ترس دلیل آورد برای مغز در خمره بودن یا نبودن؟!
اما 3 فاصله از چه روست؟! چرا مغز در خمره مجاز باشد و قفس تن واضح و مبرهن اصلاً چه فرقی میکند برای ما که در این جهان اسیر هستیم در دنیا که صورت و شکل بیرونی این دنیا یک خمره باشد یا یک سیاهچاله یا مانند لوحی در دستان عزرائیل؟! * مهم این است که این دنیا از درون که به آن بنگریم از همان زاویهای که ما میبینیم به همین شکلی است که هست! هیچ ایدهای هم نمیتوان داشت که از بیرون به چه صورت است اصلاً شاید واقعاً شکل یک مغز باشد، درون خمرهای! که میداند؟!
پس قضاوت در این مسأله از دامنه تحلیل عقول انسانها خارج است انسان از آن رو که مخلوق است و در دار دنیا محبوس حداقل تا زمانی که حیات دارد و زنده است به تعبیر دیگر؛ تا وقتی در دنیاست نمیتواند شکل واقعی دنیا را توصیف کند
اما این حرف به معنای آن نیست که درون دنیا حقیقی نیست و مجازیست درون دنیا بالنسبه به درون، واقعیست و بالنسبه به بیرون آن به واسطه ارتباطی که با آن دارد بخشی از درون را سرایت میدهد «اعمال نیک و بد» آنچه از درون عالم به بیرون سرایت مینماید شاید طلا و نقره و سایر فلزات و کانیها و عناصر مندلیوفی این جهان نتوانند به خارج از آن بروند اما دادن سکهای فلزی به یک فقیر نفس انجام این فعل از جنس ماده نیست از جنس دیگریست که مشترک بین دنیا و ماورای آن است لذا سرایت میکند تأثیر مینهد و این فعل به عوالم دیگر منتقل میشود
یاعلی
* در حدیث معراج آمده است که حضرت رسول (ص) فرشتهای را در آسمانهای بالاتر میبینند پیشاپیش خود تمام دنیا را دارد و بر هر نقطهای از آن اشارههایی مینماید پرسیدند و جبرائیل پاسخ داد: او عزرائیل است و در هر لحظه بر همه نفوس تسلط دارد به هر اشاره جانی را میستاند!
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 -
|